میکاییلمیکاییل، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

همه هســــــتی من

پنج سال هم تمام

پـــــــــــــــنج سالگیت مـــــــــبارک عشق من، نـــــفسم تولــــــدت مبارک با اینکه دوران قشنگ کودکیت روز به روز سپری می شه اما از اینکه در کنارم داری بزرگ می شی خیلی خوشحالم لذت وصف ناپذیری رو در کنارت حس می کنم از اینکه ایتقدر قشنگ با هام حرف می زنی نظر می دی دعوا می کنی همفکری می کنی خوشحالم خیلی خوشحالم دیروز به من می گی تو گوگل بنویس ( خـــــــــــــــدا ) منم نوشتم فکر کردم می خوای نوع نوشتنشو ببینی بعدش گفتی حالا وایسا الان عکسشو میاره دنیای قشنگی داری حیف که تو هم مثله بچه ها دوست داری بزرگ باشی ... امسال روز تولدت بعد از سر کار یه کیک کوچولو خریدم و اومدم خونه تا رسیدم گفتی الان کیکم رو می خوا...
28 شهريور 1395

چند شنبه اس ؟؟؟

من روز خویش را با آفتاب روی تو کز مشرق خیال دمیده است آغاز می کنم ! من با تو می نویسم و می خوانم  من با تو راه می روم و حرف می زنم وز شوقِ این محال که دستم به دست توست من جای راه رفتن پرواز می کنم ! آن لحظه که مات در انزوای خویش یا در میان جمع خاموش می نشینم موسیقی نگاه تو را گوش می کنم ! گاهی میان مردم در ازدحام شهر غیر از تو هر چه هست فراموش می کنم ...   -------- الهی دورت بگردم قوربونه معصومیت چشمات برم که نگاش کنم قلبم می لرزه دوست خوبم همراه همیشگی من عشقم میکاییلم عاشقه نقاشی های خوشگلتم که یه خونه و درخت می کشی بعد می گی: مامان واسه تو کشیدم یه روز تعطیل کاری داشت...
1 تير 1395

بسم الله ...

اینقدر برات ننوشتم که اصلا نمی دونم چی بنویسم از کجا بنویسم راستش تو این یک سال جز سخت ترین سالهای زندگیم بوده سخت بوده اما بد نبوده چون خیلی تصمیم ها رو برای زندگیم گرفتم اوضاع اینترنتی هم خوب نبوده که بتونم کانکت بشم ... ماشالله فقط می تونم بگم یه آدم کامل شدی که خیلی چیزها رو از ما هم بیشتر می فهمی شدی یه پسر باهوش که از شیطنتش هاش کم شده باهام حرف می زنه درد دل می کنه گپ می زنه خواسته هاشو می گه و روز به روز قد می کشه از این بگم که عاشقه حرف زدنتم که محکم بغلم می کنی می گی مامان من بهترین مامانه دنیاست از اینکه لب هامو بوس می کنی بعدش می گی لب جز جاهای خصوصیه از اینکه تئاتر اجرا می کنی واسه مهد کودک از ه...
8 خرداد 1395
1