میکاییلمیکاییل، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

همه هســــــتی من

اواین چت

                        هفته قبل اوایل بهمن با بابا رفتی شمال و می خواستی با من چت کنی و بهم بگی که دوستت دارم ...         ...
13 بهمن 1396

جـــشن تولد اسمت

روزی که یاد گرفتی اسم خودت رو کامل بنویســی بازم بغـضی شاد تو گلوم لونه کرد که تو روز به روز داری بزرگ تر میشی و کامل تر ... پانزده دی ۹۶...
13 بهمن 1396

بدون عنوان

میکاییل عزیزم باز هم آقا تر و عاقل تر از قبـــل کلاس اول رو تو مدرسه پدیده البرز سه راه گوهر دشت کرج شروع کردی مدرسه شروعش با مشکلاتی شروع شد بار عظیمی از مسولیت رو روی دوشم گذاشت طول کشید تا به این محیط عادت کردی و خودت رو وفق دادی با محیط جدید ... خانم معلمت خانم میر دشتوان هست . هر شب یه عالمه مشق داری تقریبا من جون میدم تا مشقات تموم میشه اما خدا رو شکر از زندگی و از این آرامشی که داریم راضیم ... ...
26 آبان 1396

یکی دوستت داره

چشم مهربون مامان دوست و همراه همیشگی مامان چقدر تغییر کردی چقدر بزرگ شدی چقدر عوض شدی چقدر آقا شدی شدی همه دنیام، شدی همه کسم بیشتر جاها با هم دیگه ایم راه به راه میری میای میگی، یکی دوستت داره که اوله اسمش - می ـ داره ... یا میگی مامان از صورتت خیلی خوش میاد لبات خیلی خوشگله ... ...
12 تير 1396

بابا کوچولو

بابا یه هفته ایی رفته مالزی مدرکش رو بگیره و من و تو با هم تنهاییم فرصت خوبی بود بعد از مدتها تایم زیادی رو با هم گذروندیم من که از بودن با تو خیلی لذت بردم عاشق کباب کوبیده ایی یه شب گفتی بیا بریم بیرون با هم کباب بخوریم کیف می ده بعدش با هم رفتیم یه کبابی نشستیم و من لقمه می گرفتم تو هم با لذت تمام می خوردی به منم می گفتی مامان خودتم بخور دیروز جمعه برای صبحانه داشتیم با هم تخم مرغ پخته می خوردیم که وقتی تموم شد گفتی بازم تخم مرغ، منم گفتم تموم شد گفتی خوب الان می رم از توی یخچال میارم گفتم نه اونا که پخته نیست گفتی خوب می پخـــمش. بعدش رفتیم به یه فروشگاه امانت فروشی داشتم وسایلشو نگاه می کردم که تو یه روروک سبز ن...
8 آبان 1395

پنج سال هم تمام

پـــــــــــــــنج سالگیت مـــــــــبارک عشق من، نـــــفسم تولــــــدت مبارک با اینکه دوران قشنگ کودکیت روز به روز سپری می شه اما از اینکه در کنارم داری بزرگ می شی خیلی خوشحالم لذت وصف ناپذیری رو در کنارت حس می کنم از اینکه ایتقدر قشنگ با هام حرف می زنی نظر می دی دعوا می کنی همفکری می کنی خوشحالم خیلی خوشحالم دیروز به من می گی تو گوگل بنویس ( خـــــــــــــــدا ) منم نوشتم فکر کردم می خوای نوع نوشتنشو ببینی بعدش گفتی حالا وایسا الان عکسشو میاره دنیای قشنگی داری حیف که تو هم مثله بچه ها دوست داری بزرگ باشی ... امسال روز تولدت بعد از سر کار یه کیک کوچولو خریدم و اومدم خونه تا رسیدم گفتی الان کیکم رو می خوا...
28 شهريور 1395

چند شنبه اس ؟؟؟

من روز خویش را با آفتاب روی تو کز مشرق خیال دمیده است آغاز می کنم ! من با تو می نویسم و می خوانم  من با تو راه می روم و حرف می زنم وز شوقِ این محال که دستم به دست توست من جای راه رفتن پرواز می کنم ! آن لحظه که مات در انزوای خویش یا در میان جمع خاموش می نشینم موسیقی نگاه تو را گوش می کنم ! گاهی میان مردم در ازدحام شهر غیر از تو هر چه هست فراموش می کنم ...   -------- الهی دورت بگردم قوربونه معصومیت چشمات برم که نگاش کنم قلبم می لرزه دوست خوبم همراه همیشگی من عشقم میکاییلم عاشقه نقاشی های خوشگلتم که یه خونه و درخت می کشی بعد می گی: مامان واسه تو کشیدم یه روز تعطیل کاری داشت...
1 تير 1395