از مهــــــــر تا آبان
این عروسک رو اکی کی ( مامان اکرم ) برات خریده بود وقتی که سرت شکسته بود الان هم همچنان اگه ازت بپرسن سرت چی شده بود می گی : ایکسته ؛ آگا کاییل ، آی دُتُ ( شکسته ، آقا میکاییل آقای دکتر ) همچنان فکر می کنی آقا هم جزه اسمته .
این عکس هم ماله لحظه ایی که بابا رسید و بعد از مدتها دیدت .
تو این مدت دو روزی هم رفتیم بابلســــر و چقدر برات دریا ( دَیا ) جالب بود .
عاشقه پاییزم با رنگ های اغوا کنندش اونم پاییزه شهری که همه دورانه بچگی مو توش گذروندم ؛ بروجرد من . برای تعطیلات عاشورا رفته بودیم
و در آخر آقا کوچولوی خوشگل من و تلاش بی نتیجه بابا برای گرفتن عکس برای لاتاری 2013
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی