یک روز برفـــــــــی
هفته گذشته چند روزی رو بی خیال ِ کار و زندگی شدیم و باز رفتیم به دیار مادری و یه هفته هم در کنار خانواده بودن و لحظه به لحظه با پسری بودن حسابی چسبید اینقدر چسبید که نتیجه اش این شد که امروز عدد روی ترازو سه کیلو بیشتر از هفته قبل رو بهم نشون داد .
روز چهارشنبه 11 دی یه روز قشنگ و برفی بود و ما هم به برکت وجود پسری و به نیت اینکه همه چیز رو تجربه کنه و بهش خوش بگذره به ما هم حسابی خوش گذشت .
اولش رفتیم کمی خرید بعدش وقتی از شهر رد می شدیم دیدن آدم برفی های کوچیک و بررگ آدم رو سر ذوق می آورد
بعدش رفتیم یه بستنی سنتی بروجرد خریدیم که خوردنش رو بهمتون پیشنهاد می کنم ( البته نه از هر جایی ) با خوردنش حسابی یخ زدیم و آماده برف بازی شدیم رفتیم برف بازی و میکاییل ناقلا تا تونست به من برف زد و از جیغ های من حسابی از خنده ریسه می رفت .
بعد از اون نوبت به درست کردن یه آدم برفی کوچولو بود که نتیجه اش این شد :
بعدش هم تاب تاب عباسی زیر برف اون هم بالای به تپه فکر می کنم تجربه جالبی باشه
فریز شده از یه برف بازی توپ به خونه برگشتیم و برای یه ناهار یه آش رشته خوشمزه زدیم اونم با طعم عشق و محبت مادرانه مامان اشرف