اسفنــــــــد 92
امسال خاله زهره ما رو برای عید دعوت کرد به خونه شون در اهواز ؛ بابا هم که کلی دلتنگ دیاری بود که همه بچگی شو در اون گذرونده بهمین خاطر با کمال میل این دعوت رو پذیرفتیم و من هم دو روز آخر ( میکاییل بعضی وقتا خیلی اذیت می کنی مثل همین چند دقیقه قبل که کلی محکم منو می زدی واسه اینکه نمی ذاشتم دست به چاقو بزنی حالا با اون زبونت که بلدی مارو از سوراخش بیرون بکشی اومدی منو ناز می کنی بوسم می کنی می گی : خوبی اَدیدم ؟؟؟)
رو مرخصی گرفتم و زاهی شدیم از بروجرد هم خاله الهام و خاله الهه مامان اشرف به ما پیوستن و یه سفر ذسته جمعی رو شروع کردیم .
روز قبل از عید مثله خیلی از مردم که هیچ خریدی ندارن و همه فقط برای دیدن شلوغی های قبل از عید و هیجان مردم میان ما هم به خیابان امام و نادری اهواز رفتیم :
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی