دیالوگهای من و تو ...
اومدم برات لالایی بخونم قبل از خواب برمی گردی بهم می گی : مامانی !!! حرف نزن ، بـــــعاب .
یه آقایی اومد خونمون برای تعویض کابینت ها ، داشتی تام و جری نگاه می کردی . شب نمی ذاشتی بابا تلویزیون نگاه بکنه و عصبانیش کرده بودی حسابی ؛ بهت می گم : میکاییل وقتی کسی نگاه تلویزیون می کنه نباید اذیتش بکنی خیلی خوشگل وایسادی جلوم گفتی مگه من تام و جری نگاه می کردم شما با اون آقاهه حرف می زدین من چیزی گفتم !!!!!!!!!
آخه وروجک این حرفا رو از کجات در میاری ؟؟؟
به خب می گی : اُب ، به من می گی مامان بیا ؛ مثله خودت می گم : آُب ، می گی ، نه اُب نه بگو اُب منم می گم آُب میگی گفتم آُب نه بگو آُب آخرش می گم خُب !!! می گی آعا حالا شد .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی