غذای لذیذ

امروز جای همه تون خالی ............

ناهار غذای لذیذ داشتیم یعنی همون آبگوشت از دیشب نخود لوبیا شو خیسوندم با گوشت و سیب زمینی و گوجه از صبح گذاشتمشون تو همون پلوپز پارس خزر معروف یواش یواش بپزه فقط درجه اش که آف می شد دوباره می رم از اول می چرخونمش

ساعت دو که شد بابایی زنگ زد : سلام قوربونت ؛ بچه ها اومدنم سراغم بریم ناهار من باهاشونم می رم از اون ور هم می رم کلاس و فوتبال گفتم نگرانه من نشید تو غذاتو بخور و بعدش قطع کرد با خودم گفتم چقدر هم من نگران می شدم ، تازه جمله شو رو هم تموم نکرد که احتمالا بعدش کتابخونه تا ده و نیم یا اگه هم نباشه اینترنت که هست یعنی من اگه کمی فیس بوک بودم خوشبخت ترین زنه دنیا می بودم بسکه شوهرم نگام می کرد

دو بار بعدش زنگ زدم که بگم آبگوشت گذاشتم ها !!! اما فهمیدم رفته جون گوشی شو جواب نداد لحظه ایی مکث کردم تا فکرام از جلوی چشمم رد بشن بعدش دست بکار شدم یه سالاد شیرازی درست کردم ترشی ایرانی هم که از کوالالامپور خریدیم ، سنگگ بیاته چهار ماه مونده فریزری آوردم ؛ گذاشتم آبگوشته خوب آبش بخار شه و غلیظ بشه به اندازه یه نفر و نصفی؛ گوشت کوبیده شو هم کوبیدم همه رو آوردم روی میز تا خرخره همه شو خوردم و به میکی دادم اوووووووووووم چه مزه ایی می داد اونم با لیموی تــــــــــــازه

آخرش هم یه شربت آبلیمو درست کردم اونم حواله کردم اون تو و آخرش گفتم : آخــــــــــــــــیش ؛ هر کی خوابه حواله اش به آبه

خلاصه منو پسرم امروز خوشمزه ترین غذای دنیا رو خوردیم دو تایی با هم

نتیجه اخلاقی : پسرم از هر شرایطی برای لذته خودت استفاده کن و حالشو ببر