میکاییلمیکاییل، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

همه هســــــتی من

شهر شیـــــــــــرها

1391/6/12 12:17
نویسنده : ملی پناهی
365 بازدید
اشتراک گذاری

دوشنبه 6 شهریور

شب قبل تا ما هتل گرفتیم نزدیک فرودگاه کی ال سی سی و خوابیدیم ساعت 2 شد صبح هم ساعت 6 بیدار شدیم و بلافاصله از هتل زدیم بیرون میکاییل خان هم که تا ما بیدار می شیم بیدار می شه بارون هم حسابی می بارید ، رسیدیم فرودگاه و بارها رو تحویل دادیم ساعت هشت سوار هواپیما شدیم پرواز هم ساعت هشت و نیم بود میکاییل که به سرعت خوابید و منم با گردنه آویزون نشسته خوابم برد ساعت نه و نیم بود که رسیدیم به سنگاپور

......................

دوشنبه 6 شهریور

شب قبل تا ما هتل گرفتیم نزدیک فرودگاه کی ال سی سی و خوابیدیم ساعت 2 شد صبح هم ساعت 6 بیدار شدیم و بلافاصله از هتل زدیم بیرون میکاییل خان هم که تا ما بیدار می شیم بیدار می شه بارون هم حسابی می بارید ، رسیدیم فرودگاه و بارها رو تحویل دادیم ساعت هشت سوار هواپیما شدیم پرواز هم ساعت هشت و نیم بود میکاییل که به سرعت خوابید و منم با گردنه آویزون نشسته خوابم برد ساعت نه و نیم بود که رسیدیم به سنگاپور

کلمه سینگا به معنی شیر هست و سنگاپور هم یعنی شهر شیر ها که این کشور در شمال خط استوا و در جنوب مالزی قرار گرفته و وقتی وارد فرودگاه شدیم با یه فرودگاه شیک ، تمیـــــــــــــــــــــــــــــز وخیلی بزرگ مواجه شدیم و پر از گل های طبیعی .

نیم ساعتی رو به تماشای این گوی های طلایی که با یه موزک کلاسیک خیلی قشنگ بالا و پایین می شدن نشستیم

بعدش سوار مترو شدیم و راهی هتل شدیم - چقدر شبیه مترو تهران کرجه -

هتلمون دقیقان جلوی در ایستگاه مترو بود و از این لحاظ واسه ما خیلی خوب بود چون که واحد پولشون دلار بود و واسه ما که تومن رو تبدیل می کنیم پول تاکسی خیلی می شد

به محض ورود میکی مورد توجه کارکنای هتل قرار گرفت و از این بغل به اون بغل منتقل می شد

خدایی مردمه کشور سنگاپور خیلی مودب و خوش برخورد بودن به عبارتی های کلاس بودن

وقتی هم به اتاق رسیدیم از همون لحظه اول میکاییل عاشق نشستن پشت پنجره شد و همش می رفت اونجا می شست و از بالا پایین رو نگاه می کرد

ناهار خوردیم و هر سه بی هوش شدیم و عصر روونه خیابون آرچاد که یکی از خیابونهای معروفش هست شدیم کمی قدم زدیم و دیدم که همش فروشگاهای برندهای معروف که فقط می شه از دور نگاهشون کرد بود گوچی ؛ آرمانی و ...

بعد از اون رفتیم به سمت فان فلایر یا همون چرخ و فلک معروف سنگاپور ؛ دیدنی بود واقعان تو هر کابین ده نفری می رفتیم میکی می خواست خودش اونجا راه بره کلی هم سر و صدا می کرد و بقیه رو کلافه کرده بود باباش دستش رو گرفته بود وقتی ولش کرد که خودش بره با سر رفت تو شیشه بچه ام خیلی گریه کرد من هم فان فلایره کوفتم شد با غصه بغلش کردم و آرومش می کردم

بعدش هم اومدیم هتل تا میکی که خسته بود لالا کنه .

پی نوشت : ببخشید من اگه جایی رو زیادی تو ضیح می دم سعی کردم چیزایی رو که از دید خودم جالبه بگم .

ادامه دارد ............

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)