آدم فضایی کوچولوی من
دیوونه اون حرف زدنتم که منظورت رو کاملا به آدما می فهمونی ....
بقیش در ...
عاشـــــقه اون اسپـــــــــیس لنگوئــــج تـــــــــم
دیوونه اون حرف زدنتم که منظورت رو کاملا به آدما می فهمونی ، دیوونه اون روابط عمومیتم که به همه آدمها می خندی و با زبونه فضاییت باهاشون حرف می زنی ؛ دیوونه اون قلدرتیم که سر بچه های از خودت بزرگتر با همون زبونه فضاییت داد می زنی و یا اینکه می خوای باهاشون حرف بزنی ؛ چند روز پیش اینقدر قشنگ با گریه گله هاتو به من فهموندی که منم از غصه گریه ام گرفت
دیروز بابا برات روی دیوار سایه درست می کرد چقدر برات جالب و عجیب بود مخصوصا سایه خودت
از بین همه اسباب بازیها این حلقه های هوش برات از همه جالب تره ( دستت درد نکنه خاله الهام ) فدای این چیدمانت بشم تازه بعضی وقتها حلقه ها رو می دی به من تا بندازم دور مچ پاهات و تو اینقدر پا بزنی تا درش بیاری
وقتی بیکار می شی زیر لب با خودت تکرار می کنی : پـــــــیدی پیدی پیدی
این روزا فروشگاه رفتن با تو دیدنیه یا می خوای کالسکه تو ببری یا ترولی رو بماند که هر چیزی رو هم میبینی همه رو میندازی زمین و من و بابا باید پشت سرت همه رو تند تند بذاریم تو قفسه ها
خودت بیشتر از هر کسی از راه رفتنت لذت میبری وقتی میبینی آزادانه می تونی هر جایی دلت خواد بری کلی ذوق می کنی جوری که هزار بار زمین خوردن هاتو ندیده میگیری و بازم بلند می شی ، بقولی تا حالا دنیا رو دیدی حالا می خوای دنیا دیده بشی
یه هفته ایی هم هست که هر وقت حواست نیست می گی : مامـــــــــــــــــــاما اما وقتی بهت می گم بگو مامان می گی : با
و مثل همیشه که من عاشقه خوابیدنتم
=========================
چند روزی اگه خدا بخواد سفر در پیش داریم اما خودم فکر می کنم بیشتر شبا بتونم بیام و یه سفرنامه داشته باشم