در آستانه هجده ماهگی
یه پست پر از میکی ...
خیلی وقته یه پست پر و پیمون از میکاییلم ننوشتم الان می خوام تلافی کنم
میکاییل در فرودگاه و التماس که بغلم کنین
پسرک مریض احواله من که مجبور بودیم همش توی هواپیمابغله منو باباش بود ، چه شبه سختی بود !!!
اینم که میکی و باباش و شرک که باباش بیشتر به شرک ذوق می کرد !!!
یه پسری که از لالا بیدار می شه این شکلی می شه .
وقتی که من مشغوله خونه تکونی بودم پسرم هم پا به پای من مشغوله خونه ، تکونی بود
الان همچنان هر وقت جارو کنم از جارو برقی بوی خوش دارچیــــــن میاد !!!
هر وقت ماکارونی تو یخچال داریم این اوضاعه خونه ماست دونه دونه میذاره دهنش تا منو می بینه می گه : بـَـــه بَــــه !!!
میکاییل علاقه زیادی به بالا رفتن از هر چیزه ممکنی رو داره و این کار رو با چه مهارتی انجام می ده وقتی می بینه من نردبان رو میارم جلوتر از من می ره بالا مگه میاد پایین ، همش هم حینه بالا رفتن می گه نه ؛ ده واسم شمارش هم می کنه !!!
باورتون می شه من اون روز بیش از پنج ساعت مشغول تمیز کردن همین قسمت بودم چقدررررر کثیف بود
از اونجایی که جماعتی رو در کفه قهوه ایی گول گولی گذاشته بودم بنا براین به تقاضاهای مکرر دوستان مبنی بر گذاشتن عکسه قهوه ایی گول گولی منم به طریق نامحسوس گذاشنم ضمنا تریبون آزاد !!! عنایت بفرمایید نظرتون رو بگین ، خواهرم که می گفت بابا اون قدر هم وحشتناک نیست تو خیلی بد ترسیم کردی واسمون منم می گم آخه اون راه راهی هاش تو حلقم
و چه احساس غروری می کنه پسرکـــــــــــــم از فتحش !!!
این هم عاقیبته شکوفه های عجوله حیاته ما که برف بر سر شدن !!!
این طفلی ها قندیل بسته شدن !!!
اینم پسره من در کناره شکوفه های برفی ؛ نمی دونم این چه عادتیه که همش لبه کاپشنش رو می خوره
اولین تجربه برفیه زندگیه میکاییل
اینجا دقیقا جلوی خونه ماست که با برف دیروز سفید پوش شده
این هم نتیجه اولین تجربه سرد زندگیش