میکاییلمیکاییل، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره

همه هســــــتی من

جوونای قدیم

1391/12/9 16:44
نویسنده : ملی پناهی
299 بازدید
اشتراک گذاری

روزهای اول که اومده بودم مشرف شدم به خونه خواهر جان برای مراقبت از مادر جان چون خواهرم کرج زندگی نمی کنه و فقط محمد پسرش تو اون خونه است خونه اش هم پله نداره مناسب بود برای مامانم چند روزی اونجا بودم تا مامانم بهتر که شد آژانس گرفت و رفت خونه خودش و من هم برگشتم به بازار شام یعنی خونمون نمی تونم بگم چقدر بهم ریخته است کارهام هم خیلی کند پیش می ره نصفی از وسایل باید بره توی انباری مثله رختخوابها ، آینه شمعدون عروسی ... باید برای تو اتاقی دست و پا کنیم دیگه پدر و مادر بی مسوولیت بودن هم حدی داره هر چی تو هیچی نمی گی ما هم ... میشیم . حالا آقای پدر می خواد انباری رنگ کنه وسایله توی انباری هم بره توی سطل آشغال

از این ور هم برای اینکه حال و هوای خونه از قهوه ایی گول گولی دربیاد بیرون می خوام برم مبل بخرم زرشکی ( چه شود ؟!؟! )

ظرف و ظروف های توی کارتون ها باید باز بشه بره توی کابینت ها ، لباس های نیمه کهنه باید بره توی سطل آشغال وسایل خونه باید خونه تکونی حسابی بشه تا اصلا یادم بیاد ببینم چی داشتم چی نداشتم الان سر هر چیزی می رم کلی ذوق زده می شم چون نصفی شون رو یادم رفته بودند

در این اوضاع احوال یک عدد پسر بچه شیطون و کنجکاو یک عدد مامانه بی حال که حس کار کردن رو نداره و یه خستگی مزمنی توی بدنش لونه کرده کافیه که کارها به سرعت حلزون پیش برن .

راستی یه همبازی پیدا کردی اینقدر باهاش می خندی که کبود می شی می افتی زمین کلی با هم بپر بپر هم می کنین نمی ذاری یه دقیقه زمین بشینه این چند روز به اندازه همه عمرت بازی کردی تازه فهمیدم چقدر ما با هات بازی نکردیم بعله بابا قاسم همبازی پا به پای تو شده و چقدر از لحظه اول با هم جور شدین هر جا می ره عین جوجو ها پشت سرش می ری راستش برای خودم خیلی جالب بود دوست دارم از اینکه می بینم کسایی هستن که اینقدر دوستت دارن من خودم زیاد تجربه نوه بودن و محبت پدر بزرگ و مادر بزرگ ندارم اما الان لذت می برم از این محبت ، راستش از حق نگذریم مامانه من که خیلی دوستت داره اما محبت نوه اول بودن سمت پدری به چشمای من محسوس تره عمو امیر سرد و خشک چه نرم و مهربون شده این روزا تو هم که راه می ره بش می گی : مَمــــــــو

از اینکه اینجاییم هر سه مون خیلی خوشحال تـــــــــــریم ، خدایا مرسی

شیرین نوشت : شیرین جونم تولدت مبارکـــــــــــــــــــ هزار ساله شی الهی در کنار حامدت  نیشخند

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)