میکاییلمیکاییل، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره

همه هســــــتی من

ابتدای سال نود و دو

1392/1/25 15:50
نویسنده : ملی پناهی
333 بازدید
اشتراک گذاری

اینقدر ذهنم مشغوله که نگو پر از اتفاق های خوب و بد ، پر از بالا و پایین های همیشگی و در آخر همون دو راهی معروف که آخرش می رسمو نمی دونم چی کار کنم سال نود دو هم طبق رسم روزگار شروع شد اتفاق خاصی نیافتاده فقط پره از روزمرگی های همیشگی تنها اتفاقه خوبش شیرینی های روز افزونه توئه ؛ دلبر کوچولوی من

برای شروع ساله نو راهی بابلسر شدیم گفته بودم که پدر و مادره بابایی دو سه سالی هست بین کرج – بابلسر تردد می کنن البته بیشتر بابلسرن تا کرج ؛ با اینکه من همیشه دوست دارم سال تحویل رو خونه خودمون باشیم اما بخاطر بابا راهی شمال شدیم دو روزی رو موندیم خوب بود اتفاق خوشایدندش برای من دیدن همسایه پشتی بود که بابل زندگی می کنن روز اول عید راهی کرج شدیم چون بابا کلاس فشرده آیلس داشت اما بی خودی و بی هیچ دلیل اوقات هر دومون تلخ شد اونم سر سال نویی

من و تو هم یکی دو روزی کرج موندیم بعد ساکمون رو بستیم رفتیم بروجرد اولش خیلی هیجان داشتم خیلی هم ذوق داشتم اما وقتی رسیدم همه هیجان و ذوقم درجا خشکید خونه اشـــــی مثله همیشه بود تمیز و مرتب همه جا برق می زد همین موضوع استرس منو بیشتر می کرد و تویی که هنوز نرسیده از در و دیوار بالا می رفتی

از همون روز اول پشیمون شده بودم که چرا اومدم اما وقتی همه دور هم جمع می شدیم بهم خوش می گذشت غروب روز دوازدهم بود که بابا جون اومد اونم بی خبر هر چند که در طوله عید هم خبری از هم نداشتیم و این اولین باری بود که اینقدر ما از هم بی خبر بودیم چند روز آخر هم بخوبی گذشت و ما راهی خونه خودمون شدیم

اومدیم و همچنان چشم به راه مبل های افسانه ایی که بیان و نمی یان و فهمیدیم بعــــــــــله آقای مبل فروش پول ما و چند تا بی چاره دیگه  عینه ما رو برداشته و دِ فرار و ما به این نتیجه رسیدیم همین مبل های قدیمی هم می تونن قشنگ باشن اگه جوری دیگه نگاه کنیم ...

کاغذ دیواریه هم نیومد خونه رو درست کنه کارای خونه ما واسش خورده کاری محسوب می شده نمی دونم در حیرتم از نقشه ها و ایده هام که اینقدر خوب عملی می شه

از این ها همه که بگذریم سخن تو از همه شیرین تر ه گوره بابای هر چی در و دیوارو وسایل خونه هم کردن ...

تو تمام دورانه عید از همه بیشتر به تو خوش گذشت دیگه داره زبونه خوشگلت باز می شه و هر کلمه ایی رو می شنویی تکرار می کنی و چقدررررررررررررر من لذت می برم از اینکه تو هر حرفی رو به زبون میاری :

اَبی : آبی

دودَ دی : صورتی

دا دو : چهار گوش

مـــــــا : ماشین

دو دِه : زهره

بابو : صابون   

اَتـــــا : قطار

و...

پر از انرژی،  پر از خنده ، پر از خوش اخلاقی،  پر از انرژی + ؛  اینا همه تویی و حرفهایی که همه با دیدنت می گن و منی که هنوز در حیرت لذت مادر شدن هستم تنها دلیل نفس کشیدنم تویی ؛ همین .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

مامان کیان کوچولو
26 فروردین 92 2:14
ای جان به این بیان شیوا و زبون باز کردن گل پسر طلا
من تو کَف ِ همسایه پشتی ام
باید آدمای مهربونی باشن ..



واسه مبلا خیلی ناراحت شدم همون روزی که گفتی یافت آباد شکّم رفت اما ...آخه خیلی حقه بازن ..
تخت کیانم قرار بود همین بلا سرش بیاد اینقدر رفتیم و اومدیم تا .....
عیبی نداره گلم واقعا بی خیال در و دیوار


باورت می شه یکی از بهترین آدمهایی اند که تو عمرم دیدم خیلی خیلی خیلی مهربونند
مبل ها رو هم یافت آباد نگرفته بودم یه مغازه تو راسته مبل فروش های رستاخیز کرج گرفته بودم مغازهه دیگه وجود نداره
مریم مامان رادین
26 فروردین 92 8:01
ملی مبلها؟!
ای بابا عجب داستانی! دیگه بهش فکر نکن خیلی ناراحت شدم مملکت گل و بلبل نیومده سورپرایزتون کرد!
جیگر میکی با اون حرف زدنهای شیرینش، بیا همین روزها ببینیح همدیگرو


ههههههههههه
سرت سلامت
با کماله میل
مامی کوروش
26 فروردین 92 8:03
نبات دیگه کم کم شیرین زبونی هاش شروع شده
ای بابا عجب ادمایی پیدا می شن ، دزدی شده اب خوردن ! دم عید غالبا سر همه شلوغه نمی رسن بیان ، الان زنگ بزن برای کاغذ دیواری فک کنم بیاد .
انشا.... امسال برات پر از انرژی + و خوشی باشه .



آره خاله جون داره کمکم زبونش در میاد بشه به مثه گاگا
شاید نقاش بیاد البته اگه بیاد دیگه
سعیده مامان آرتین (شازده کوچولو)
26 فروردین 92 8:07
امیدوارم بقیه سال فقط خوشحالی و شادی براتون باشه عزیزم.
واقعا لذتی داره حرف زدن این شیرین زبونهامون که همه چیزمون شدن و با شادی اونها شادیم و با ناراحتی اونها ناراحت


خوبیش اینه که تو خوب می فهمی من چی می گم
شما هم ساله خوبی داشته باشی
سپهری
26 فروردین 92 9:07
عجب بلبلی شده پسرمون خوبه باز خونه نبودی ما که همین 4 دیوار رو سفت چسبیدیم که در نرن هاهاها


آره یهو زبون باز کرده
واسه این ما خونه نمی شینیم که اینجا کسی رو نداریم
مامی کوروش
26 فروردین 92 12:43
خو ندیده بودم پیامتووو
شماره حسابش رو برام بذار ببینم کاری می شه کرد یا نه ؟


خانومی ریسی حق داره گاگا فکر می کنه اون اداره ماله توئه بسکه کارت درسته
مامان گیسوجون
26 فروردین 92 16:18
وای چقدر ناراحت شدم ملی خدا ازشون نگذره چقدر مردم حروم خور شدن
ای جونم شیرین زبون خاله یه دنیا دلم تنگ شده


می بینی با این گرونی که هست اوضاع از این بدتر هم می شه
منم دلم براتون تنگ شده
MahTaB
26 فروردین 92 19:31
سلام
مشکلات و بد مردم رو بذار کنار و خدا رو شکر کن که یه فرشته بهت داده که هر وقت دلت گرفت تز بدی مردم با یه لبخندش همشو فراموش می کنی



حق با توئه فقط به عشقه اونه که زنده ام و نفس می کشم
shirin
28 فروردین 92 16:51
eyyyyyyyyyyyyy vayyyyyy cheghade delam sookht baraye moblha na baraye doostam ke montazere moblhash bood , ama khiyalet rahat man ke behet goftam oon khoone o vasayelesh movaghatian o to gharare biyay inja oonvaght khodemoon 2taii mirim ye moble shiko khoshgel mikharim bara khoonatoon ke ma hey biyaym khoonatoon o beshinim roosh , fadaye sare har se tatoon
shirin ghorboone miki beshe ke mashala mashala inghadr shirineeeeeee
delam baratoon ye zare shode doa kon zoode zood bebinim hamo


شک نکن یه روز بهم می رسیم بعد دیگه شام خوشمزه برامون درست می کنی منم می گم دستت درد نکنه نمی گم می خواستی آشپزی تو به رخمون بکشی
مامان کوروش (زهره)
29 فروردین 92 3:53
سلام عزیز دلم. منُ ببخش این مدت برات کامنت نذاشتم. گاهی اینجوری میشم و کامنت گذاشتن برام میشه سختترین کار دنیا! هر روز میومدم وبت و این اواخر تعجب میکردم چرا مطلبات دارن عقب گرد میکنن!! تا این که آدرستُ بهم دادی!
خاله دودِه قوربون میکایئل بشه
راستی چجوری آدرس وبتُ عوض کردی؟ منم دوس دارم هر کسی نیاد وبم و میخوام آدرسمُ عوض کنم. مطالب قبلیتُ چجوری منتقل کردی اینجا؟