میکاییلمیکاییل، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره

همه هســــــتی من

مهد کودک

1392/1/25 9:30
نویسنده : ملی پناهی
380 بازدید
اشتراک گذاری

پسرم دیگه مرد شده ، برای خودش مدرسه می ره

قوربونت برم من ، چقدر اولین باری که دستت رو
گرفتم تا با هم بریم مهد دلم می لرزید ؛ یعنی می خواستم خودم با دست های خودم دورت
کنم اما چاره ایی نبود تصمیمم رو گرفته بودم می خوام مستقل بشی از همین حالا که
کوچولویی باید از همین حالا وارد اجتماع آدم ها بشی دلم نمیاد تو خونه حبست کنم
چند روزی همه مهد کودک های مهرشهر رو گشتم همه در یه سطح بودند شاید کمی بهتر
شاید کمی بدتر اما روز سه شنبه 27 فروردین با بابا رفتیم مهد کودک خورشید شهر صحبت
کردیم از مربیش  خوشم اومد اما هر کاری کردیم
تو نمی خواستی با ما بیای دوست داشتی همونجا بمونی خانومه هم گفت خوب ولش کنین
بمونه شما برین یه دوری بزنین

من و بابا دو تایی شدیم عینه همون قدیما اما هر
دو حاله عجیبی داشتیم همش حرفه تو بود یه ساعتی رفتیم دو تا مهد کودک دیگه رو
دیدیم اما تصمیم گرفتیم همونجایی که هستی بذاریمت

اومدیم سراغت دیدم داری ناهارت هم اونجا می خوری

چهارشنبه 28 برای دومین بار راهی شدیم از جلوی
در تا استخر توپ رو دیدی خودت رو پرت کردی تو بغله مربی انگار که نه پدری نه مادری
.....

مربی ها هم خیلی خوششون میاد از این همه اجتماعی
بودنه تو ؛ با کلی علامت سوال برگشتم تو ماشین ؛ به دانیال گفتم دانیال میکاییل زن
بگیره به نظرت نگاه من می کنه ؟؟؟؟

دو ؛ سه  ساعتی موندی که مربیت زنگ زد که بیاین داره
یواش یواش بهانه می گیره تا از اینجا زده نشده بیاین دنبالش که اومدیم سراغت

اما خوشحالم از این موضوع

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (23)

الی مامی آراد
29 فروردین 92 16:37
چه خوب که می مونه برای خودش مردی شده من آراد رو میخوام بزارم خیلی وابسته من شده ولی میدونم که از اولش گریه میکنه تا آخر میکاییل جونم رو ببوسید


تو هنوز نذاشته داری قضاوت می کنی یه روز امتحانی ببرش ببین عکس العملش چیه ؟
خاله ي اميرعلي
29 فروردین 92 16:43
واي واي كه دلمو برده اين ميكي
ببخشيد سلام
واقعا عاشق اين ميكي جون شدم در حد لاليگا! كاش ازدواج نميكردم!!!!!!!!!!
كار خوبي ميكني ملي جون بذار مستقل بشه واقعا اين زمونه بچه ها بايد اجتماعي شدن و اجتماعي بودن رو ياد بگيرن
فدات و بوووووووووووووووووس


تو هم دله ما رو بردی
هنوز هم دیر نشده پس بزن
مامان محمدرضا(شازده کوچولو)
30 فروردین 92 1:37
عزییییییییییزم

ملاحت همچین بغض کردم وقتی شروع کردم به خوندن.....

یادته برای مهد رفتن محمدرضا چقدر اذیت شدم.

خدا رو شکر کن که میکاییل خوشش اومده از اونجا

من که هیچ وقت نه خودم رو و نه اون مربی های اح... رو نمیبخشم که پسرم رو به زور از بغلم میکشیدن و میگفتن مدلشه....

ان شاالله گل پسرت همیشه شاد باشه ان شاالله همه مراحل زندگیش رو به بهترین شکل پشت سر بگذاره

از طرف من ببوسش


دوســــــــــتم

مگه می خواستن بچه رو شکنجه بدن

من رو هم اینجوری بخوان جایی ببرن نمی رم چه برسه به یه بچه

عجب مهد بی شعوری اعصابم خورد شددددددد اَه !!!

فدات شم ممنونم






همسایه پشتی
30 فروردین 92 2:51
به به تبریک میگم گل پسرت آقا شده و مهد میره.
ماشالا هزارماشالام اینقدر اجتماعی و دوست داشتنیه که دل همه رو میبره.
فقط جای عکس اولین روز مهدش خالیه.


مرسی خاله مریم جون
لطف داری شما
عکسش رو هم میذارم
مامان محمدرهام جون
30 فروردین 92 10:25
خونه جدید مبارک،مهدجدید مبارک

آفرین بزرگمرد کوچک

ملی مواظب باش این حس عروس ودامادی کاردستت نده

سپاسگزارمـــــــــ
نه از اون لحاظ نگفتم پیر شدیم رفت

منیر
30 فروردین 92 15:37
خصوصی
سپهری
30 فروردین 92 16:44
وای نگو من نمی تونم هر کار میکنم خودم نمی تونم دل بکنم همش میگم نکنه زبون نداره حرفی رو بگه کسی اذیتش کنه حتی پیش فامیل شوهرم هم نمی زارمش وای چقد سخته بعد خودت تو خونه هستی یا میخوای بری سر کار؟


نه الان بیشتر مهد ها برخوردشون خیلی خوبه مخصوصا رقابت هم بین شون خیلی شدید شده
منم عمرا پیش خانواده شوهرم نمی ذارم
قصد کار دارم اگه گیر بیاد
مریم مامان رادین
30 فروردین 92 16:52
موش موشی تو مهدکودک میری دیگه؟
خیلی کار خوبی کردی ملی، انگاری بچه ها هم بودن با همسن و سالهاشونو به موندن تو خونه ترجیح میدن!


مثله من که بودنه با تو بهر چیزی ترجیح می دم بچه ها هم با دوستای خودشون راحت ترند
سمانه مامان پارسا جون
31 فروردین 92 2:24
به به مبارکا باشه مستقل شدن شدن میکی جون
ملی جون مگه نمیگی بعد از چند ساعت بهونتو گرفته ؟؟ پس غمت نباشه خواهر الان تو این سن فقط در حد یکی دوساعت میتونه دوری مامانشو تحمل کنه که همونم نشونه خوبیه دیگه اینجوری تو هم بهتر به خودتو کارات میرسی
منم اگه یه مهد خوب پیداکنم حتما پارسا رو میزرم
راستی رمزو برام نفرستاده بودی خانوم


عاره واقعا از اون لحاظ فکر نکرده بودم
می فرستم برات
منا مامان الینا
31 فروردین 92 8:14
عززززیززدلم ماشالا به این پسر مستقل قلبونش برم من!
سلام ملی جون
خوبی مامانی؟
چه خوبه که اینقدر استقلال داره

درمورد اون سوالی که پرسیدی عزیزم اون بستگی به میکاییل نداره بستگی به زنش داره!!!


خصوصی داری مامانی

مونا جونم چه کار خوبی کردی اومدی
ببخشید بهت دیر سر زدم باور کن وقت کم میارم
البته تنبل هم شدم
خدا یه عروس خوب عین خودمون گیرمون بیاد خخخخ

مامی کوروش
31 فروردین 92 11:32
نبات خوشمزهههه ، نبات بامزه ، اخه تو میری مهد کودک شیطون بلا . ملی بگو این بچه ما عاشق ارتفاع مواظبش باشن



می ره تا بقیه استعداد هاش هم شکوفا بشه
مامان کیان کوچولو
31 فروردین 92 12:24
سلام عزیزم .. مبارکه واقعا برات خوشحالم که میتئنی لحطاتی از روز رو تنها برای خودت باشی و کاهی هم به روز های گذشته ات برگردی ..
واسه میکی هم خوووبه ،انرژیش تخلیه میشه

رمز؟


آره واقعا خیلی خوبه چشم

آسمونی ها
31 فروردین 92 13:46
سلام ملی جونم
خوبی؟
خیلی نگرانت بودم...
چی شد یهو؟
چرا آدرس رو عوض کردی؟

چرا بهم خبر ندادی؟ نکنه دیگه دوستم نداری؟

نصفه جونم کردی خداییش!!!

امان از دست تو که رمز منو هیچ وقت یادت نمیمونه ... این دفعه روی جعبه ی دستمال کاغذی و یا روی دیوار ننویسی ها!!! یه دفترچه بذار کنار دستت و رمزمنو توش بنویس ...
میکی چقدر ماشالله بزرگ شده ها!!! عزیرم


آخه می شه آدم آبجی کوچیکشو دوست نداشته باشه
این روزا خیلی کم میام اینترنت با میکاییل وقت نمی شه
رمزتو حفظ کرده بودم نمی دونم چرا یادم رفت
MahTaB
1 اردیبهشت 92 11:06
سلام
تبریک میگم، آقا پسرتون برای خودش مردی شده
خوش به حال میکی که مامانی مثل شما داره



ممنونم عزیزم لطف داری
مامان هامان
1 اردیبهشت 92 11:45
خوش به حالت که پسرت مستقل شده عزیزممن خیلی نگرانم تا الان که پیش مادرشوهر گذاشتم و میام سرکار ولی ثبت نامش کردم از تیرماه قراره بره مهد خیلی نگرانم میترسم نمونه ،ملی جونم برام دعا کن


چرا نمونه ؟؟؟ اونجا همه بچه ها همسن و ساله خودشن ممکن کلی هم خوشش بیاد یه هویی نبرش یواش یواش از روزی یه ساعت شروع کن
منا مامان یسنا
1 اردیبهشت 92 12:45
وای چقدرعالی.من فکر کنم نتونم یسنا رو ببرم مهد چون خیلی چسبیده به من.


تو هم انتحان کن می تونی روزهای اول خودت هم میتونی تویمهد باشی من که کار داشتم نموندم
مامان گیسوجون
2 اردیبهشت 92 11:57
خصوصی
منیر
2 اردیبهشت 92 16:39
سلام دوستم
کجایی خواهر
چه خبر از گل پسری
میره مدرسه


فدات شم خوبی تو ؟؟؟
یه خط در میون می ره
سعیده مامان آرتین (شازده کوچولو)
3 اردیبهشت 92 8:17
ای خدا چه مردی شده این گل پسرمون. انگار همین دیروز بود که این وروجکها به دنیا اومدن. خدا کنه مریض نشه. آرتین من که با شروع مهد خیلی مریض شد.


آره می دونم عزیزم هی مریض می شد خدا کنه میکی مریض نشه
منا مامان الینا
3 اردیبهشت 92 9:22
ملی جون بازم خصوصی!
مامان گیسوجون
3 اردیبهشت 92 15:05
عزیزم بازم خصوصی
Nar joon
3 اردیبهشت 92 17:35
ملي چه جالب ! ميكي ميره مهد ! فسقلي ! خيلي خوبه هر روز ميتونه تفريح كنه تو هم يه نفسي بكشي
روي ماهش رو ببوس


هنوز به مرحله نفس نرسیده اما بله خیلی خوبه
سپهری
4 اردیبهشت 92 8:22
ای جونم کجاییی؟ تو که بچمونم گذاشتی مهد خوب پس چرا نمینویسی؟ ای خدا!!!


مامانم اومده خونمون خیلی نمی تونم بیام مهد رفتن میکی هم یه ساعت بیشتر نیست کهههههههه