میکاییلمیکاییل، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره

همه هســــــتی من

دا دا

1392/2/8 9:43
نویسنده : ملی پناهی
352 بازدید
اشتراک گذاری

 

یه جوریم این روزا پر از احساس های متفاوت ؛ هم خیلی خوبم گاهی هم   بد

از طرفی همنشینی با میکی کیفم رو حسابی کوک کرده خیلی از داشتنش لذت می برم از همه شیطونی هاش از حرف زدنش که حرفام رو تقلید می کنه از اینکه از در دیوار بالا می ره می ره روی صندلی از اونجا می ره روی میز ناهار خوری از روی میز هم می ره روی اوپن ؛ از اینکه دو ؛ سه روزه داره پریدن از روی میز وسط هال رو امتحان می کنه و با خنده و شادی می  پره  و همه خونه پر می شه از صدای خنده هاش یا اینکه عشق می کنم وقتی برای خودش آواز می خونه و و خودش با کلمه های من درآوردیش واسه خودش با صدای بلند حرف می زنه حتی اگه بد هم باشم با دیدنه این همه خوبه خوب می شـــــــــم

عاشقه پارک و بازیه و چقدر خوب که دو تا پارک نزدیکمونه و فقط با ده دقیقه پیاده روی می شه بهشون رسید

یه روز با هم  رفتیم پارک دو تایی ؛ کلی تاب سواری کرد با شعر تاب تاب عباسی معروف  که براش می خوندم تا یه لحظه مکث می کردم نفسی تازه کنم سریع می گفت :  دا دا (تاب تاب)

هر وقت با ماشین می خوایم از سر کوچه مون رد بشیم بساطی داریم چون پارک دقیقا سر کوچه ماست می خواد در ماشین رو باز کنه خودشو پرت کنه بیرون همش با گریه می گه : بدو بدو

خیلی وقته دیگه یاد گرفتم ترد و شکننده نباشم اما هفته قبل سر یه حرفه مادر شوعر خیلی ناراحت شدم شاید هم خیلی حرفش بد نبود اما یهو انگار سنگی بود که کاسه صبر منو نشونه گرفت خیلی حالم بد شد ؛ خیلی . دقیقا تا سه روزی توی کما بودم  شاید سکوت دانیال هم بدی حالم رو تشدید  می کرد خیلی بدم میاد از کسی که با حرفه یکی دیگه روزگاره خودش رو خراب کنه اما دقیقا خودم اینجوری شده بودم حرف های روانشناسی آدمکه دلم هم روم تاثیری نداشت 

 آخره هفته هم اَشــــــی یا به قوله میکاییل اَیــــــــــی اومده خونمون برای نوبته دکتر

وقتی مامانم هست سرم حسابی گرمه خونمون می شه حکومت نظامی اما تمیزززززززززززز و مرتب

دیگه هیچ ظرفی تو ظرفشویی نیست و هیچ اسباب بازی هم روی زمین نیست اما هی مامانم جمع می کنه میکی میاره مامانم جمع می کنه میکی میاره... و این بازی صد و پنجاه باری تا شب ادامه داره و من در شگفتم از این پشتکاره مامانم مطمئنم اگه برای خونه داری هم جایزه نوبل در نظر می گرفتن حتما اشی یکی شو می گرفت

میکاییل هم یه خط در میون میره مهـــــــــد اونم یکی دو ساعت . دو بار آخر یه کمی دیگه دوست نداره بره شده کانهو نارنجک که بعدا عمل می کنه  باره آخر که بردمش تا در مهد دید محکم با گریه در گرفت که من نتونم در باز کنم منم باهاش موندم همونجا نباید کاری کنم از اونجا زده بشه 

دنباله کار بودم اولویتم  محل کاره سابقم  بود  البته چند جایی دیگه رو هم سر زدم همه مسول های آزمایشگاه ها از این شاکی بودن که آزمایش ها خیلی گرون شدن و تعداد مریض ها کم . فعلا که هنوز جواب خاصی نگرفتم اما نا امیدم هم نکردن .

دانیال هم بلیط گرفته برای هفته اول خرداد  ، راستش سعی می کنم اصلا به اون روزها فکر نکنم و توی همون روزها زندگی کنم نمی دونم بره هم کی برمیگرده هر چند که الان هم ٩١% مسولیته میکاییل با منه اما میکاییل واقعا شیطون شده شیطون یکدنده ؛ تنهایی خیلی سخته

دیگه فعلا چیزی یادم نمیاد.....

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (17)

MahTaB
8 اردیبهشت 92 10:32
سلام
مرسی که اومدی، دلم واسه میکی خیلی تنگ شده بود
وقتی ازش میگی قند تو دلم آب می شه
مقاوم باش مثل همیشه


تو خاله خیلی مهربونی هستی
با این که به هیچ وجه نمی شناسمت
چــــــــــشم
مریم مامان رادین
8 اردیبهشت 92 14:38

چه کار خوبی کردی پست جدید نوشتی، همه اش تو فکرت بودم.


باورت می شه منم همش به فکره توام
ریحانه
9 اردیبهشت 92 3:00
خاااااااااااااااااااااااااااااااااااااک تو سر من...

ملاحت من واقعا آدم عنی هستم خودمم میدونم به خدا...

اومدم دیدم واسم نظر گذاشتی دستام لرزید...

نمیتونستم اسم وبلاگ جدیدت رو تایپ کنم کپی پیست هم یادم رفته بود..

پست اولتم که خوندم هیچی حالیم نشد همش با خودم فکر میکردم چی جوابشو بدم....

به خدا به قرآن به امامزاده بیژن قسم من خیییلیییی تو و میکائیل رو دوست دارم و دلیل نیومدنامم شاید خیلی زیلد باشه اما مهمترینش این بازی مسخره تراوینه و بعدشم نی نی سایت!!!!

معتاد شدم به قرآن.

تا میام تو نت این دوتارو باز میکنم.

خاک تو سر من کنن که اینقدر بی جنبه هستم.

اصلا ملاحت خدائیش تو آدمی مثل منو میخوای کجای دلت بذاری؟؟؟؟

بابا اسم منو از لیست دوستات پاک کن خلاص.
واللا..

پاک نکنیا.. گه خوردم.

ملاحت عزیییییییییییزم من خاک بر سر احمق که فکر میکردم مالزی هستی و هزاران متر از من دور... اما بازم باااااااااااید میومدم بهت سر میزدم.

ببین خودت بفهم که هییییییچییییییییییی تو وبلاگ بهراد هم ننوشتم ینی کلا نی نی وبلاگ تعطیل بودم من.

الآن واقعا متاسفم.
من خیلی آدم بی غمی هستم اما الآن واقعا غصه دارم.

توروخدا از من به دل نگیر...
به خدا شب و روزم قاطیه.

منم یه مادر شوعر دارم بیا و ببین.

دوستام بهم زنگ میزنن میگن یکم ازش تعریف کن تا احساس خوشبختی کنیم...

خیلی موقع ها میگفتم بیام اینجا یه چیزی بنویسم یه سری بهت بزنم اما خدائیش یادم نیست کی میخوابم و کی پا میشم.

بهراد شده یه پسر لجباز اعصاب خورد کن بذ غذای شیطوووووووووووووووووووووووون..

کاشکی فقط از رو مبلا میپرید اینور اونور..

1 بار دماغش شکسته.. صد بار با مغز خورده زمین..

1 یاز یه طرف صورتش زخم شده و ....

اینا هم هیچکدوم دلیل کافی نیست میدونم اما تا آزاد میشم میدووم میرم نی نی سایت یکم حال و هوام عوض شه و اصلا دیگه مثل اونموقه ها دست و دلم به نوشتن نمیره..

نمیدونم چرا!!!


اینا هم همش فدای سرت.

دلم همیشه به این خوشه که یه روز اوضاع بهتر میشه.

ایشالا.

منو نزن ملاحت من گناه دارم.
بیا با هم دوست شیم.

من به خدا اینقدرا هم که به چشم میاد خاک تو سر بی لیاقت نیستم.
یه ذره حالیمه.




تو عشقمی عزیزمی دوستمی این حرفا رو هم نزن اگه تونستی یه زنگی بهم بزن
shirin
9 اردیبهشت 92 9:14
meli sjomare teli ke barat gozashtamo diidi ? age didi bahash be man zang bezan baraye har kasi ke az iran be man zang bezane majaniye
زینب
9 اردیبهشت 92 11:24
فدای اون خنده هات بشم عزیزم


ممنون خاله جون
الی مامی آراد
9 اردیبهشت 92 17:08
مادر ، تک‌واژه‌ای‌ست زیبا

مادر ، عین زیبایی‌ست و البته که زیباتر از زیبایی چیزی نیست

قلب بزرگ خدا در سینه‌ی مادران می‌تپد

مادر ، دستی بر گهواره دارد و دستی در دست خدا

آن‌گاه که مادر، گهواره را تکان می‌دهد

عزیزم روزت پیشاپیش مبارک


روزه شما هم مبارک ممنونم
خاله ي اميرعلي
9 اردیبهشت 92 19:21
سلام گلـــــــــــــــــــــــــم
فداي ميكي جون خوش خنده ام برم كه حسابي سر مامانشو گرم كرده آخ كه چقدر شيطون شده اين عشق خاله عاشق خنده هاشم
ملي جونم منم مثل توام درسته آدمك دلم هي سرزنشم ميكنه اما گوشم بدهكار نيس منم چند روز پيش سر يه حرف خواهر شوهرم نشستم زار زار گريه كردم حرفش بد نبودا اما بهم برخورد!!!!!!!!!!!
انشالاه كه كار خوب گير مياري و تو كارتم موفق ميشي
اميدوارم و از خدا ميخام كه هرچه زودتر كارهايه باباي ميكي جون روبراه بشه و زودي برگرده پيشتون تا دوستم و ميكي جون تنها نمونن
راستي عزيز دلم پيشاپيش روزت مبارك


می فهممت منم اوایل زار می زدم اما الان دیگه گریه ام نمی گیره پوستم کلفت شده حرفت رو هم نگه ندار مودبانه بزن اگه نه تو دلت می مونه
ممنونم روزه تو هم مبارک
خاله ي اميرعلي
9 اردیبهشت 92 19:26
گفتي مامان اشرف ياد مامان خودم افتادم با خودم ميگم اين مامانم چقدر حوصله داره يني شب و روزش اميرعليه دقيقا مثل مامان اشرف شما هرچي اميرعلي ميريزه رو جمع ميكنه اگه هزاربارم تكرار بشه بدون اينكه اعتراضي كنه
خدا سليشون رو از سرما كم نكنه


هزار ساله بشن ایشالله
خاله ي اميرعلي
9 اردیبهشت 92 19:29
ملي جونم تحصيلاتت چيه؟تو محل كار سابقت چيكار ميكردي؟


کارشناس علوم آزمایشگاهی هستم خون مردم رو تو شیشه می کردم بعدش هم تجزیه تحلیلش می کردم
مامان کیان کوچولو
9 اردیبهشت 92 23:47
سلام عزیزم صبور باش درمقابل حرف دیگران .. همیشه حرفها باد هواست .. خود ِ منم ناراحت میشما اااا اما سخت نمیگیرم ...
همسرت که بره باید خیلی صبوری کنی عزیزم.. اما ایشالله که زود برمیگرده ..
همیشه با هم بودن چیز دیگه ایه
قربوون اون میکی شیرین زبوون هم بشم من ...


همین باد هوا بد قلبه دیگران رو نشونه می گیره بیشتر وقتا منم ندید می گیرم اما این بار یهوویی بهم بر خورد حسابی
سمانه مامان پارسا جون
10 اردیبهشت 92 18:43
زنان قبل از مادر شدن ، “پری”
و بعد از مادر شدن تبدیل به “فرشته” می شوند . . .
فرشته ی زمینی روزت مبارک

قربون میکی گل خودم


خیلی خیلی خیلی ممنونمممممممممممم
علامه کوچولو
10 اردیبهشت 92 18:55
جبرئیل آمده بود ..
علی و جمله ملائک بودند ..
و محمد، عرق وحی به پیشانی داشت ..
و خدا داشت ترنم می‌کرد !!
در میان سخنانش، غزلی نغز سرود ...
نام آن شعر نکو ، "حضرت زهرا" بود!
********************
سلام بانو! عيدت و روزت مبارك



سلام از ماست
خیلی خیلی ممنونم
محیا کوچولو
10 اردیبهشت 92 22:13
سلام خاله جونی و میکی عسلی.خوبین؟
روز مادر و معلم رو به شما مادر مهربون و معلم دلسوز تبریم میگم
کارهای همه مون مثل همه


الهی قوربونت برم من عروسک خانوم
ممنونم روز مامانه خوشگله شما هم مبارک
مامی کوروش
11 اردیبهشت 92 9:04
♥خدایا بالاتر از بهشت هم داری ؟ برای زیر پای مادر می خواهم . روزت مبارک ♥


عزیزمی روزه شما هم خیلی خیلی مبارک
منا مامان یسنا
11 اردیبهشت 92 10:00
تقدیم به آنی که بهشت زیر پایش

که مهریش تا ابد در دلم جای دارد

تو بهترین گل ، میان شهر گلهایی

تو رنک آفتابی ، شب که می رسد

مسل ستاره گوییا مهتابی ، مادر خوبم

روزت مبارک



روزه شما هم مبارک ممنونم عزیزم
منا مامان یسنا
11 اردیبهشت 92 10:05
عزیزم عشقم ...بیخیال بشو ما عروسا تنها گناهمون اینه که عروسیم اگه مادر شوهرا همونطور که با دختر خودشون برخورد میکنند با ما هم برخورد کنند باور کن دنیا میشه بهشت.اگه یکی عین حرف خودش رو به دخترش بزنه میشه قیامت اما ما....نمی دونم چی بگم فقط میگیم بی خیال اونا زبونشون رو دارند با پراز نیش و کنایه ماهم خدامونو داریم با کلی قدرت وهیبت...به خودش سپردمت وبی خیال شو نه به خاطر شوهرت نه .به خاطر خودت

اما من دیگه اجازه نمی دم باهام اینجوری برخورد کنه همش سکوت کردم بخاطره خودم پسرم و شوهرم اما می بینم سکوت زیادی همین جسارت رو بهشون داده

سپهری
15 اردیبهشت 92 22:33
ممنونم دوست خوبم .می بوسمت

عزیزم خوب می فهممت منتظره اس تم