زبون بی زبونی
همه چی آرومه من چقدر خوشحالم
همیشه اردیبهشت که می شه حال من خوب می شه ازهمه چیز لذت می برم از تک تک ثانیه ها، از طولانی شدن روزها از هوا از درخت ها با برگ های سبز خوشرنگشون از کوچمون که حال و هوای خوبی می گیره و جون می ده واسه پیاده روی از گل های رز رنگی حیاطمون که سرو کله شون داره پیدا میشه از طالبی و گوجه سبز و میوه های تابستونی که از این به بعد نوبرونه دارن مهمون خونه هامون می شن ؛ از دانیال که نمی دونم چرا تو این فصل مهربونتر می شه از شیطونک کوچولوی خودم با اون موهای فرفریش از خونمون که این روزا خیلی نیاز به تعمیر داره و ما فعلا پولش رو نداریم از همه و همه لذت می برم و خدا رو شکر می کنم
این روزا زودتر از خواب بیدار می شیم کارامون رو برنامه تره سعی می کنم سر ساعت به میکی غدا بدم میوه بدم شبا زودتر از قبل بخوابونمش روزهایی هم که می ره مهد دیگه راضی به نظر می رسه ؛ اینجا هم کیفش رو انداخته داره می ره
مثله قبل عاشقه هندونه است یا به قوله خودش نونه همینجوری که همیشه تو یخچال هست دیگه وقتی نونه باشه دائما تو یخچاله و انگشتش رو می کنه تو هندوونه بی نوا و اگه بتونه همونجوری میارش بیرون
وقتی هم که قابلمه برنج تو یخچال اضافه داریم که نگو بساطی داریم هی می ره میارش وسر آخر همه رو هم نقش زمین می کنه وقتی هم می خوام جمع شون کنم بازم خودش اول باید دست به کار بشه
عاشقه زبونه بی زبونی شم و عاشقه گیرایی بالای خودمم در درک مفاهیم گفتاریش !!!
هیچ توری توی خونه ما از دستش در امان نیست همه رو می کنه و از پنجره می ندازه بیرون عین این
امروز بچه ام رفته بود کنار پنجره و همه اش بهم می گفت : آبـــــــــــو !!! مامان آبو !!! منم که میخ اینترنت بودم با همون IQ کذایی می گفتم هاپو اومده و از جام تکون نمی خوردم وقتی رفتم دیدم زنبوری اومده تو خونه اندازه فیل و طفلی داشت منو حالی می کرد منم بیــــــــــــــــــــغ !!! اگه نیشش می زد چی ؟؟؟
دیروز همش به من می گه مامان !! دست !!! و دستاشو می ماله بهم جلوی W.C منم هی می برمش دستاشو می گیره زیر آب میام بیرون و دوباره و دوباره بعد از نیم ساعتی یهو فهمیدم طفلی P.P کرده و هی میگه : هوی آی کیو بیا منو ببر بشور
...
آهان راستی اینم از دسته گل روز زن بنده