میــــــــد ولی
روز اول در کی ال :
یکشنبه 5 شهریور
........................................
روز اول در کی ال :
یکشنبه 5 شهریور
صبح دیدم هر کاری می کنم خوابم نمی بره اتاق خیلی تاریک بود فکر می کردم نصفه شبه پاشدم دیدم هی وای من ساعت یه رب به یازده اس کــــــــــــــه سریع پا شدم به کمک دوست عزیزم یار دیرینه ام پلو پز پارس خزر که بامون به سفر اومده یه غذا واسه میکی درست کنم از غذا درست کردن تو سفر متنفرم اما چاره ایی نبود یه عدس پلو گذاشتم .
حدودای یک بود که برای خرید کادو تولد مشترک که من پیشنهاد داده بودم یه دوربین بخریم واسه هردمون راهی مید ولی شدیم
این بابا هم که جز مغازه دوربین فروشی نمی ذاشت جایی دیگه بریم تازه دوربین هم نمی خرید همش می گفت دارم می گردم اینم چند تایی عکس از مید ولی
مزون عروس
این ارکستر قابلمه اهنگهای مالایی قشنگی می زدن
میکاییل گاو کوش ؟؟؟
ایناهـــــــــــــاش !!!
آقا !! جاتون خالی یه خانه کباب ایرانی پیدا کردیم کباب خوردیم من که با دیدنش ذوق مرگ شده بودم
جونمی انگار با آدم حرف می زنن
اوووووووووووووووووووم بستنی
بماند که میکی خسته شده بود چه پوستی ازمون کند بچه های مالایی ها و چینی تو کالسکه می شینن صداشون در نمیاد این پسر ما نه تو کالسکه می مونه نه تو بغل اینقدر هم جیغ جیغی شده که نگو شرف واسمون نذاشته هر جا میریم کلی همه چپ چپ نگامون می کنن
خلاصه یه دوربین هم خریدیم نیکون بنفش به سلیقه خودم هر چی بابا دید هم نقش بر آب شد اصن چه معنی داره مرد حرف بزنه ؛ والا !!!
آخره شب هم رفتیم هتل که آماده بشیم واسه صبح روز بعــــــــــــــد
ادامه دارد ....