سگه نازنین
همه قصه هام تو هستی لحظه لحظه هام تو هستی
تو خیالم توی خوابـــــم پا به پام بازم تو هســـــــــــتی
دیشب داشتیم با هم کارتون می دیدیم بهت می گم میکاییل من از این سگه خوشم نمیاد !!! می گی : نه !!! این سگه ناسَنینیه ( نازنینیه !!! ) منو می گی این شکلی بودم اینجوری هم شدم !!!
می گی : مامان امروز تو مهد کودک منو رایان و امیرستان ( امیر احسان ) خیلی وحشی شده بودیم می گم خوب چی کار می کردین ؟!؟! می گی بدو بدو می کردیم زیر میز قایم می شدیم .
مامانی می برمت کلاس اُرف بزور نگهت می دارم اصلا واینمی سی همش می گی : اَستم ( خسته ام ) خوب حق داری از صبح که مهدی بعدش هم کلاس اما هفته ایی یه روزه اما دلم می خواد تلاشمو بکنم تا آخرش بریم .
به من می گی مامان داری می ری : آس ماس کیا !!! اول کلی فکر می کنم ببینم چی میگی بعد تو ذهنم جرقه می زنه که آزمایشگاه رو می گی ؛ بعدش می گی منم دارم می رم سر کاره اودم ( خودم )
این عکس ها هم یه سری از عکسای روزه تولدته که تازه آماده شده ...