قصه از کجا شروع شد ؟؟؟
دارم با خودم فکر می کنم بهتره اسم وبلاگم رو عوض کنم و بذارم یادداشتهای یک مامانه پر حرف اما گفتم تا تنور داغه نون بعدی رو هم بچسبونم
مدتیه خیلی فکر تو کله ام وول می خوره بهتر دیدم که از مصاحبته همتون و تحقیقاته گسترده خودم یه نتیجه گیری اخلاقی کنم
این روزا با آدمهای مختلفی دوست شدم به جبر تنهایی اینجا و قحطی آدم چند نفری که اینجا بودن بهتره از من پیدا نکردن و شدم سنگ صبرشون . با خیلی ها هم دورادور و اینترنتی حرف زدم هر کی مشکلی داشت و به یه نتیجه مهم رسیدم همونی رو که تو کتاب مردان مریخی و زنان ونوسی خونده بودم برام ملموس شد اهالی مریخ که کاملا با ما ونوسی ها فرق دارن و رفتارهای عجیب و غریب و نوبرانه شون مصداق کامل همون ضرب المثله قدیمی خودمون که مرد ها سر و ته یه کرباسند
تا اینکه تمثیل مولوی از زن و مرد رو خوندم
خیلی فکر کردم یاد حرفه بابام و مامانم افتادم که هر کدوم کم از حرف مولانا نبود
بابام اولین سفارشی که به هر کس که می خواست ازدواج کنه می کرد می گفت سعی کنید روتون به روی هم باز نشه که همون باز شدن رو میشه برداشتن حایل به قول مولونا
وقتی که اشی داشت ترمه های جهاز منو آستر می گرفت دیدم که وای چقدر با آستر ترمه ها قشنگ تر شدن و سکه دار تر که مامانم گفت : زن مثل آستر می مونه و اونه که مرد رو حفظ می کنه درسته که اون زیره اما همه نمای رو ماله همون آستره زیره
چقدر این حرفا چند روزه منو تو فکر بردن آره مردها هیچکدوم اون شاهزاده خوش تیپه عاشق پیشه لامبورگینی سواره رویا هامون نیستن اما زندگی بدون اون ها هم زیاد قشنگ نیست
شاید واسه من همین دلیل کافی باشه که وقتی آقای پدر درو باز می کنه میاد میکاییل خنده ایی از ته دل می کنه منو کنار می ده می ره بغلش
مطمئنا آقای پدر از کار و موقیعت خوب شغلیش واسه تحصیل من نمی زد اما همین بس که دیشب وقتی گفتم می خوام درس بخونم کلی تشویقم کرد گفت برات کتاب می خرم می دم بچه ها از ایران اومدن بیارن و چه خوب که این هنر از منه زن برمیاد که مثل آستر زندگی مو حفظ کنم و چه بهتر که این توانایی رو دارم از خواسته هام از کاره خوبم از زندگی راحتم بزنم و سر فرو کنم تو شرایط سخته غربت فقط به عشق خانوادم
این منم همون زنی که همه جا حق شو خوردن اما هنوز نا امید نشده و از راه های دیگه دنباله یه امید می گرده همونی که مریخی ها ضعیفه خوندش اما تو شرایط سخت چند برابر همون مریخی های نتراشیده و نخراشیده تحمل کرده
از تک تکه دوستای گلم که با حرفای قشنگ شون منو به این نتیجه گیری رسوندن ممنونم نمی دونین از دیشب چقدر حالم خوبه امید همیشه حاله آدمو خوب می کنه راستش دیشب تصمیم گرفتم آستر بهتری باشم بعد از مدتها به سراغه آقای پدر رفتم و کلی با هم حرف زدیم عینه همون موقع ها
البته مثل همیشه بیشتر من حرف زدم و چون عینه همون موقع ها گفت تو راست می گی و حق رو به من داد به خوبی و خوشی تموم شد
روزهای قشنگ پاییزتون رنگ به رنگ و خوش رنگ