میکاییلمیکاییل، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

همه هســــــتی من

آقـــــــــا کوچولوی من

1391/11/6 16:28
نویسنده : ملی پناهی
229 بازدید
اشتراک گذاری

 

آقــــــــــــــــــــــــا کوچولوی من

ســـــــــــــــــــــــــــلام

جدیدا تو خونه زیاد بند نمی شی می ری پشت در وایمیسی و به من می گی : دَدَ ، لباسهاتو پوشیدم تا خودم آماده بشم دیدم نشستی رو زمین خیلی متفکر داری به چرخ ماشینت نگاه می کنی یه هو دلم هوری ریخت با خودم گفتم عزیزم تو کی اینقدر آقا شدی که من نفهمیدم !!!

از این که حرفامون رو متوجه می شی نمی دونی چه قندی تو دلم آب می شه ، این روزا دیگه ورد زبونت شده ماما ؛ ماما هر چی می خوای میای می گی : ماما ، هر وقت چیزی اذیتت می کنه یا وسیله ایی سنگین رو برمی داری سریع می گی : ماما چقدر لذت بخش شنیدنه این کلمه از زبونه تو .

تا عکسه سه نفری مون رو می بینی برای من تو ضیح می دی که : ماما ، بابا ؛ نی نی و خودتو رو به اسم نی نی می شناسی .

کافیه بابات کنار من بشینه یا دسته منو بگیره سریع میای میشینی بینمون و هلش می دی اون ور و اگه دیر بجنبه جیغ می زنی که برو . بابا هم تا می بینه می گه بیا گشت ارشاد اومد .

کلی دندون ریز و درشت توی دهنت پیدا شده اما راستش رو بخوای من نشمردم که چند تا شدن فقط می دونم دونه دونه داره سر و کله شون پیدا می شن .

چقدر بابایی شدی این روزا ؛ تا از خواب بیدار می شی می گی : بابا یه چرخ تو اتاق می زنی می ری توی حموم رو هم نگاه می کنی دستاتو میاری بالا که بابا نیست ؛ بابا هم که حسابی مشغوله نوشتنه صبحا وقتی ما خوابیم می ره تا 4 میاد ناهار می خوره می ره تا سه نیمه شب نه جمعه نه شنبه نه شب نه روز فرقی نمی کنه . اما وقتی میاد تو به شدت خوشحال می شی و خنده هایی می کنی از ته دل .

دیروز رفته بودم خرید البته بیشتر می رم نگاهه اجناس با تو که نمی شه چیزی خرید نشون می کنم تا اگه یه بار با بابا اومدیم بخرمش داشتم نگاهه کفش ها می کردم برگشتم دیدم هر چی کفش تو قفسه بوده همه رو انداخته بودی توی ترولی مون نزدیک بیست جفتی می شد کفش ها رو خالی کردم دوباره داشتم نگاهه کفش ها می کردم یه هو دیدم نیستی هر جا رو دنبالت می گشتم پیدات نمی کردم داشتم قلبم کنده می شد عین دیوونه ها می دویدم از لابه لای این قفسه به اون قفسه یه هو یکی از کارمندا متوجه شد که من دنبالت می کردم تو رو بهم نشون داد دیدم رفتی توی کیف های جا پول یکی شون گذاشتی روی گوشت و به جای موبایل داشتی حرف می زدی : اَبَع آَبَع !!!

یه بار که داشتم هندونه می خریدم روی هندونه ها می زدم ببینم کدوما صدای طبل می ده !!! از اون به بعد هر وقت که از کناره هندونه ها رد می شیم باید بغلت کنم تا سر تک تک شون بزنی .

کافیه یه جا صدایی رو بشنوی که جمعی دارن می خندن تو هم وایمیسی دهنت رو تا منتها علیه ممکن باز می کنی و یه خنده الکی می کنی .

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)