میکاییلمیکاییل، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

همه هســــــتی من

بابا دی

1392/3/1 20:19
نویسنده : ملی پناهی
458 بازدید
اشتراک گذاری

آدمکه دلم چه غصـــــــــــــــــه ایی داره امروز  

هوای بارونی هم حالی به این قضیه داده  امسال هوا اصلا خیال گرم شدن نداره  همش باد و بارون 

بابا دی  داره می ره ( این اسمی که این روزها میکی باباش رو صدا می کنه -بابا جون -)وقتی یاده این می افتم سه چار روزه دیگه بیشتر اینجا نیست یه بغضی میاد توی گلوم اندازه یه طالبی  ؛ بیشتر از خودم غصه میکاییل رو دارم  بچه ام خیلی سختش می شه الان هر وقت از خواب بیدار می شه  اول سراغه باباش رو میگیره انگار اونم شصتش خبردار شده 

از امروز که اوله ماه هست  رفتم یه آزمایشگاه ؛ البته برای کار نه کارآموزی  ؛  این دکترای آزمایشگاه هم هزار یک بامبول سر آدم در میارن با مدرک و سابقه کار بازم انتظاره کار آموزی دارن  حالا می رم تا آخر ماه ببینم چی می شه ؟

اما  همه حواسم درسته وقلمبه پیش میکاییله  این روز ها مدت زیادتری مهدکودک می مونه از هفت و نیم  تا  سه  با اینکه خودم اعتقاد دارم بچه باید مستقل باشه اما از غصه دوریش دق می کنم امروز نزدیکای ظهر دلم براش یه ذره شده بود یواشکی از اینترنت آزمایشگاه اومدم تو وبلاگش عکساش رو نگاه کردم و رفتم

وقتی  رفتم سراغش آروم  یا به قوله خودش - آعو -  روی  پای خاله عهدیه دراز کشیده بود بهشون گفتم تا حالا سابقه نداشته میکاییل روی پای کسی دراز کشیده باشه تا منو دید از ذوق پرید هوا شروع کرد بازی و شیطونی

خدایا صــــــــــــــــــــــــبرم عطا کن

دیروز جلوی در مهد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (25)

مامان محمدرضا(شازده کوچولو)
2 خرداد 92 9:59
عزیییییییییزم فدای دلت بشم من
خدا شاهده دو روزه که همش دلم پیشته ، چون گفته بودی همسرت کی میره .
حالت رو خوووووووب میفهمم
مواظب خودت و گل پسری باش
خوب کاری کردی میری سر کار ، برای میکاییل هم در نبود پدرش مهد گزینه خیلی خوبیه
ان شاالله درس بابا دی و کار بابایی محمدرضا هردو هر چه زودتر تموم بشه


راستش منم همش به فکر توام
از ته دل آرزو می کنم کارهاشون زودتر تموم بشه
و هر دو برگردن کشتن مارو اینـــــــــــــا
مامان محمدرهام جون
2 خرداد 92 14:06
ای جووووووووووووووون دلم بمیرم برای دلت که دو تا دوری رو باید تحمل کنه خوبه یکیش خیلیییییییییییییی زود میگذره اون یکی هم ان شالله زودتر تموم شه وبیاد پیشت من جات بودم سرکارنمیرفتم .دوستتون دارم هوارتااااااااااا


راستش فکر می کنم اگه سرکار برم ساعت های روز زودتر می گذره بعدش هم این سن هم که بالا می ره گیر آوردن کار سخت تر می شه چه کنم
الی مامی آراد
2 خرداد 92 15:33
عزیزم غصه نخور این روزهای سخت هم تموم میشن به فکر خوشیهای بعد از اون باش


ای بابـــــــــــــــا !!! تا تموم بشه من دق کردم مُردم ؛ خدا کنه واقعا بعدش شروع خوشی ها باشه
مامان کیان کوچولو
2 خرداد 92 16:14
عزیزم برای من حتی تصورش هم خیلی سخته.. که 1 روز همسرم نباشه .... یعنی به خاطر کیان بیشتر چون خیلی کمک حالمه ...
اما ایشالله که با دست پر برمیگرده و میکی جون ما هم دیگه غصه نمیخوره ..

سر کار رفتنت هم مبارک باشه عزیزم ..

ایشالله که موفق باشی ..



یعنی فقط بخاطر کیان ؟؟؟؟
ببین من چه می کشم ؟!!؟!!؟؟!!
ممنونم
مامان کوروش (زهره)
2 خرداد 92 16:30
نبینم غمتُ عزیز دلم. خووبی دنیا اینه که هیچیش نمی مونه و همه چیز میگذره! این روزا برات میگذره و تتیحش ایشالا برات بهترینه


ای بابا عجقم من الان چند ساله به فکر گذره دنیام
Aziii
3 خرداد 92 0:11
میدونم خیلی سخته و هیچ جوری نمیشه دلداریت بدم
تنها کاری که می تونم بکنم اینه که دعا کنم زودی درس همسرت تموم بشه و بیاد پیش تو و گل پسرت
ایشالا که آدمک دلت رو شاد شاد ببینی
خصوصی داری


ممنونم دوست جونم
خصوصی ندیدم آدرسی هم ازت نداشتم اگه می شه دوباره برام بنویس
خیلی ممنونم
ریحانه
3 خرداد 92 2:49
عزیزم زیاد خودتو ناراحت نکن...

مطمئن باش همسرت بیشتر از تو ناراحته و دلش گرفته.

ایشالا زودی برمیگرده..روانشناسا معتقدن بعد چند وقت زندگی یه مدت دوری زن و شوهر خیلی خوبه و به دوام عشقشون کمک میکنه.

منم هروقت علی حرف از مسافرت تنهایی میزنه کلی دلم میگیره.

میکائیل کوچولو هم ایشالا زودی عادت میکنه. به نظرم بعد از اینکه شوهرت رفت مسافرت و جاش تو خونه خالی شد چند روز اول زیاد خونه نباش تا دورو برش شلوغ باشه.

خانمی بابت شروع کار هم بهت تبریک میگم.





خووووشششششششششش به حال خاله عهدیه واقعا


دووم عشقمون تو حلقم
روانشناس ها واسه خودشون حرف زدن تو باور نکن
مریم (مامان ثناجون)
3 خرداد 92 11:43
میلاد مظهر علم و عزت و عدالت و سخاوت و شجاعت، اسد الله الغالب، علی بن ابیطالب،

مبارک باد . . .



متشکرم عید شما هم مبارک
سعیده مامان آرتین (شازده کوچولو)
4 خرداد 92 10:49
آخی- انشالله زود کارش تموم شه و برگرده پیشتون. واقعا سخته. بابای آرتین یکهفته ماموریت بود. بچم انقدر اذیت شد. خدا برای همدیگه حفظتون کنه



عزیزم خوشحالم که منو درک می کنی
ریحانه
4 خرداد 92 12:55


حالا از ما گفتن بود...

اما بذار برگرده اونوقت خودت خواهی فهمید.

میای یه پست جدید میذاری به اسم دووم عشق!!!!


خخخخخخخخخخ
اگه شد پایان عشق چه بکنم ؟؟؟
از دل برود هر آنکه از دیده رود چی ؟؟؟؟؟؟
محیا کوچولو
4 خرداد 92 20:39
سلام خاله خوبین؟ میکی خوبه؟ بالاخره میکی رو هم مهد کودکی کردین؟
چه میشه کرد؟ باید سوخت و ساخت با کارهای شما مامان باباها


سلام فدات شم آره میکی ما هم یه ماه و نیم مهدکودکی شده تو اولش مامانت رو اذیت نمی کنی راحت می ری ؟؟؟
مامان گیسوجون
4 خرداد 92 20:45
سلام ملی جونم خوبی ؟
ان شاا... تو کارت موفق باشی دوستم
ان شاا... زودتر درس همسری تموم میشه و روزهای شاد سه نفریتون دوباره شروع میشه


مونا جونم خیلی دلم می خواد باهات بحرفم دلم برات تنگیده بدجوری
سپهری
5 خرداد 92 9:34
ای جونم این مرد ها ما رو اخر دقققق میدن ابجی . ..




اومدم درد دل پیشت این مردا همشون سر و ته یه کرباسند


منا مامان الینا
5 خرداد 92 12:17
عزیز دلم ملی جون
آخه چند تا دوری چقدر دوری چرا اینهمه دوری ؟ ای در بدر شه اونیکه این دوریا رو گذاشته !


موناااااااااااااا
بیا تو بغلم
مامان محمدرهام جون
6 خرداد 92 15:45
خصوصی عزیزم


هیچ پست رمز داری ندیدم سرکاری بود
مامان محمدرهام جون
6 خرداد 92 15:46
چقده این عکستون خوشگله وپراحساسه


مرسی این شکاره لحظه های بابا دیه
سمانه مامان پارسا جون
6 خرداد 92 16:54
سلام ملی جون
سرکار رفتنت مبارک خانوم
دیگه حسابی مشغول شدی ها
همسرت رفت به سلامتی؟


سلا م عزیزم
ممنونم
آره مشغول شدم حسابی
بله رفت
مامان طهورا
8 خرداد 92 23:45
سلام عزیزم
بله دوباره سرنوشت مشابه ما. منم الان بیش از یه ماهه که این مدلیم
و هنوز همسری دنبال کار های نا تمامش. ولی خیلی سخته خصوصا با بچه هفته قبل داشتیم با مادر شوهرم عکس می دیدیم دخترم یه دفعه رو عکس باباش میخکوب شد و عکس و برداشت و گریه ......راستش باورم نمی شد تا حالا همچین صحنه ای ندیده بودم
یه مدت زیادی خونه موندم و الان خونه مامان هستم راستش باز هم از مالزی بهتره برام اینجا هر چند وقتی بابایی نیست انگار زندگی لنگ می زنه خیلی سخته . خدا به همه کمک کنه زود برگردن پیشمون.
عزیزم روزای دو نفره خوبی داشته باشی با میکی جونم.
ملی جون راستی داری می ری سراغ کار پس نی نی دوم چی دختر؟

عزیزممممممم
میبینی می ریم اونجا ؛ اونجا سخته مونه میام اینجا ؛ اینجا ، بساطی داریم ما
نی نی دوم بیارم کجا بذارم
توبه !!!!!!!!!

ریحانه
9 خرداد 92 3:37
اوا خاک بر سرم... نگو این حرفا رو خواهر.

خدا نیاره اون روزو.


:دی
مامان محمدرضا(شازده کوچولو)
9 خرداد 92 14:10
سلام عزیز دلم
به خدا دلم پیشته ملاحت ، حتی دلم نیومد از اومدن همسری پستی بزارم....
میدونم خیلی سخته ولی یه تجربه های جالبی هم داره ، زندگی دو نفره همراه با یه پسر وروجک خیلی جالبه ، برای من که اینجوریه .
سختیش روزهای اوله ، ان شاالله به زودی این دوری تموم بشه عزیزم.
هر زمانی هر زمانی باز هم تاکید میکنم هر زمانی که حوصله ات سر رفت خدای نکرده دلت گرفت و دلتنگ شدی دلت خواست با یکی حرف بزنی حتی اگه نیمه شب هم بود بدون که یه خواهری هست ... یادت که نرفته شب زنده داریهامون....
روی من حساب کن عزیز دلم
مواظب خودتون باشید
دوستتون دارم

عزیزم خیلی این مدت بهت فکر کردم
اما حق با توئه اولش سخته بعدش عادی می شه
اما نبودشون همیشه حس می شه
الهی زنده باشه خواهرم

مامان گیسوجون
10 خرداد 92 13:05

عزیزمممممم درکت می کنم ملی جونم سپهر داره فقط دو هفته می ره من دارم دیونه می شم


ایجــــــــــــونم
سپهری
12 خرداد 92 10:05
عزیزم نیستی خوب سر خودت رو بند کردی اقا دانیال رفتن بسلامتی کی برمیگردن؟


بند کردم اونم چه بندی رفته اما کی برمی گرده نمی دونم والا !!
مریم مامان رادین
15 خرداد 92 15:17
موفق باشی دوستم مثل همیشه خوشتیپ


قوربونت برم من می خوای خوشتیپ ببینی برو جلوی آینه
زینب
16 خرداد 92 5:58
سلام ملی جون... امیدوارم هیچ وقت غمگین نبینیمت. میکی گل رو ببوس برات آرزوی شادی و موفقیت می کنم. یک سوال داشتم سی دی بلاگ وبلاگ قبلی رو گرفتی؟ راضیی ازش؟ همه چی رو داره؟ ببخشید اینقدر سوال پرسیدم


سلام عزیزم
ممنون الان حالم خوبه
بله گرفتم داشتنش خوبه اما ایرادهایی هم داره همه چیز رو داره بله اما نظرات خوانندگان رو نداره شبیه یه کتابچه است که با کلیک ورق می خوره اما کتابش از آخر به اوله
محيا كوچولو
18 خرداد 92 23:20
سلام خاله جوني خوبين؟ ميبينم شما هم مثل ما كم پيدا شدين
ايشالله تا حالا ميكي به مهد عادت كرده باشه ولي من كه از وقتي كلاساي ماماني تموم شده ترك تحصيل كردم


نع برو مدرسه عجقم بذار مامانت نفس بکشه