شروع روزهای خوب
آخـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیش !!!
خدایا شکرت بلاخره همه چیز رو به راه شد خوبیه این دنیا اینه که هیچ چیزش موندگار نیست نه خوشیش نه بدیش ،بعد از اون سختی ها آرامشی همه وجودم رو تو خودش گرفته . مریضی ، درگیری با نقاش ؛ تنهایی ، استرس های کاری همه با هم هجوم آورده بودن چقدر خوب شد که آزمایشگاهه بهم گفت نیا حالا یه جای بهتر بهم قول داده به یه استراحت هم نیاز داشتم مگه با کار می شد به اوضاع قمر در عقربی که برای خونه ساخته بودم رسید ؛ ساعت های بیشتری با خودم خلوت کردم چیزی بود که بهش نیاز داشتم به میکی بیشتر رسیدم ساعت های بیشتری رو با هم گذروندیم کاره خونه تموم شده ؛ تیبا مون هم گرفتیم به میکی میگم اسم ماشینمون چیه ؟؟؟ میگه : تیبا نادی دی ( نارنجی ) .
عاشقه رنگــــــــــا ست پسرم همش نگاهش به اطرافه و هر چیزی رو که می بینه رنگش رو به من می گه بعضی وقتا هم صداش رو نازک می کنه پشت هم رنگار و تکرار می کنه - دیا ، نادی دی ؛ دودتی ، امی ، بَ بَ ، دَ (سیاه ؛ نارنجی ، صورتی ، قرمز ، بنفش ، زرد ) -
و همچنان عشقه ماشینه و اسم هایی هم که بلده ازشون ایناست : مابولی ( ماشین پلیس ) کایون ( کامیون ) اُبُـــــوبو ( اتوبوس ) .
هیچ کی رو هم دوست نداره بهش می گم
مامان دوس داری ؟ نــــــــــــه
بابا دوس داری ؟ نــــــــــــه
اشی رو دوس داری ؟ نـــــــــــه
دیشب بعد از یک ماه و نیم که بساط کامپیوتر رو به پا کردم تصویر باباش رو تو oovoo دید واکنشتش خیلی برام جالب بود همش می گفت : بابا دون ؛ بابا دون بیا . وب کم رو هم بوس می کرد .
از این به بعد زود به زود میام ....