میکی از خرداد تا تیر

ار اونجایی که قول داده بودم زود برگردم گفتم الوعده !!! وفـــــــــا !!!

میکی رو فرستادم مهد اومدم سروقت دوربین ، چند تا عکسی رو که زحمت کشیده بودم تو این دو ماهه اخیر انداخنه بودم رو ریختم تو کامپیوتر و آپلود کردم اینجا

میکی عاشق پنگول شده بود و همه اش داد می زد پنگـــــــــــو !!! و باهاش دست می داد

اینم کابوی جوان !!!

هر وقت می ریم پارک می ره یه چیپس یا پفک با یه آب برمی داره می شینه رو صندلی می خوره میدونم که برای بچه خوب نیست اما اینو بوفه پارک باید بفهمه که همه می چینه جلوی چشم بچه ها

یه روزغروب که خیلی دلمون گرفته بود محمد یا به قوله میکی مَمَمَ اومد سراغمون رفتیم پارک

اینم میکی و مامانش

یه روز هم بعد از یک ماه موقع چیدن وسایل دوربین پیدا شد و مجددا شروع کردم به عکاسی در زوایای مختلف

از پایین

در حال بدو بدو و ورجه وورجه

در حال خنده های شیطونکی