اولــــویی شده !!!
ا اینقدر حرف برای گفتن دارم که نمی دونم از چی و کجا بنویسم حتی نمیتونم قول بدم که همش یادم مونده یادم می مونه که بگم راستش از اول مرداد قرار بود که با یه آزمایشگاه ژنتیک که تاره داشت شروع به کار می کرد کار کنم که از محل کاره سابقم که چند سال قبل کار میکردم دوباره باهام تماس گرفتن همونجایی که همیشه دوست داشتم و من هم بی چون و چراو با کمال میل قبول کردم حالا هم حسابی مشغولم صبح ها به کار و بعد از اون فقط فقط با میکی و کارهای خونه با هم بازی می کنیم بیرون می ریم حرف می زنیم دعوا میکنیم می خوریم می خوابیم دوتایی ، دوتایی . در طول روز کلی باهام حرف می زنه کلمه ها رو کنار هم می...