دوره سرت بگردم
تنها نشستم با همه عذاب وجدانی که وجودمو گرفته فکرها از سرم می گذرن کوتاهیه من بود ؛ اتفاق بود ، چشم بود هر جی بود بد جور دلمو شکسته امروز جمعه 12 مهر مامان اکرم پیشنهاد داد بریم پارک بانوان واسه ناهار دلم نبود برم می دونستم با تو رفتن مصیبته اما دلم نیومد بهش نه بگم قبول کردم حدسم درست بود پنج دقیقه یه جا نشستی تا ساعت 5 یکریز راه رفتی بدو بدو کردی بعدش رفتیم پارک تنیس شاید نباید می رفتیم تو باز خوشحال بودی و این طرف اون طرف می رفتی تا یه لبه پیدا کردی از همونایی که همه آدما میشینن رفنی اونجا و به زبون خودت گفتی : دودو یعنی بشینیم و نشستیم هنوز نشسته عطسه ام گرفت عطسه کردم دیدم ...